جدول جو
جدول جو

معنی تازه نفس - جستجوی لغت در جدول جو

تازه نفس
کسی که تازه به کاری مشغول شده و هنوز خسته نشده است، تازه دم
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
فرهنگ فارسی عمید
تازه نفس
(زَ / زِ نَ فَ)
تازه دم. کسی که تازه وارد کاری شده و هنوزخسته نشده است. (فرهنگ نظام) : لشکری بزرگ و تازه نفس بمیدان فرستادند. اسبانی تازه نفس. قشونی تازه نفس
لغت نامه دهخدا
تازه نفس
تازه دم کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده استتازه دم: (لشکری که تازه نفس بمیدان فرستادند)
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تازه نفس
((~. نَ فَ))
کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
نورس، تازه رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ نَ)
نخل تازه. خرمابن جوان و سرسبز. نخل نورسته و باطراوت. خرمابن شاداب و بارور:
ز باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن
ز خشک بید هر افسرده دل چه آری یاد؟
خاقانی.
، مجازاً بمعنی محبوب نیز آمده است:
تازه نخل گهری را بمن آرید و مرا
بهره ای زآن گهری نخل ببر بازدهید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ/ زِ رَ)
نورس. (آنندراج) :
بباغ درون از سموم نفس
اثر دسته بندد گل تازه رس.
ظهوری (از آنندراج).
، جدید و نو، اندکی پیش آمده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خرما بن تازه نو کویک نخل تازه خرما بن جوان و سر سبز نخل نو رسته و با طراوت خرما بن شاداب و بارور، محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
نو رس تازه رسیده، جدید نو
فرهنگ لغت هوشیار
نوبر، نورس
متضاد: دیررس، جدید، نو، نوظهور
متضاد: کهنه، قدیمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد